دلنوشته-عاشقانه

یه وبلاگ که میخوام توش متنایی که خودم نوشتم یا متن های زیبای دیگررو بزارم منو همراهی کنید

 بی تو طوفان زده دشت جنونم

صید افتاده بخونم

تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم ؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم،

تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم،

تو ندیدی!

نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی .

چون در خانه ببستم ،

دگر از پای نشستم ،

گوئیا زلزله آمد ،

گوئیا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی

برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من ؟

که ز کویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل ،

به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدائی ؟

نتوانم ، نتوانم

بی تو من زنده نمانم .....

هما میر افشار

+ نوشته شده در  یک شنبه 19 دی 1395برچسب:,ساعت 1:12  توسط کیمیا 

بی تو ،مهتاب شبی....

 

 

بي تو، مهتاب‌شبي، باز از آن كوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم،

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.

 

در نهانخانة جانم، گل ياد تو، درخشيد

باغ صد خاطره خنديد،

عطر صد خاطره پيچيد:

 

يادم آم كه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم

پر گشوديم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتيم

ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.

 

تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.

من همه، محو تماشاي نگاهت.

 

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فروريخته در آب

شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

يادم آيد، تو به من گفتي:

-        ” از اين عشق حذر كن!

لحظه‌اي چند بر اين آب نظر كن،

آب، آيينة عشق گذران است،

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،

باش فردا، كه دلت با دگران است!

تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!

 

با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم

سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!

 

روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد،

چون كبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم ...“

 

باز گفتم كه : ” تو صيادي و من آهوي دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم! “

 

اشكي از شاخه فرو ريخت

مرغ شب، نالة تلخي زد و بگريخت ...

 

اشك در چشم تو لرزيد،

ماه بر عشق تو خنديد!

 

يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم

پاي در دامن اندوه كشيدم.

نگسستم، نرميدم.

 

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌هاي دگر هم،

نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...

 

بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم

 

زنده یاد فریدون مشیری

+ نوشته شده در  یک شنبه 19 دی 1395برچسب:,ساعت 1:8  توسط کیمیا 

متن زیبا

گاهی سکوت میکنی چون اینقدر رنجیدی که نمی خوای حرف بزنی.....

 

سکوت گاهی یک اعتراضه گاهی هم انتظار

 

امابیشتر وقتا سکوت برای اینه که هیچ کلمه ای نمیتونه

 

غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه

 

واین یعنی همون حس تنهایی ...

 

                                       استاد خسرو شکیبایی

+ نوشته شده در  جمعه 30 مرداد 1394برچسب:,ساعت 14:45  توسط کیمیا 

عاشقانه های من و او

امشب بازهم پستچی پیر محله ما نیومد ..

یا باید خانه مان را عوض کنم ..

یا پستچی را ...

تو که هر روز برایم نامه می نویسی ، مگه نه . . . ؟

 

آنقدر به مردم این زمانه

بی اعتمادم که میترسم

هرگاه از شادی به هوا بپرم

زمین را از زیر پایم بکشند...

 

مثل همیشه برای تو می نویسم

تو

به نیت هرکی دوست داری بخوان ...

 

محبت هایت را شمردم !

درست بود

اما این عشقت را پس بگیر ، گوشه ندارد ...

 

حسادت... خساست...

اسمشو هر چی میخوای بزار...

اما باور کن ...

آغوش تو فقط سهم منه

 

هیچکس

جز تو نمیتواند

نجاتم دهد

وقتی انگشتهایم میان

موج موهایت غرق میشود

 

هر فردی بهترین هم که باشد ، اگر زمانی که باید باشد ، نباشد ..

همان بهتر که نباشد ..

 

تو باشی

من قدم به قدم فدایت میشوم. .

 

 

+ نوشته شده در   25 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 18:40  توسط کیمیا 

نوشته های کیمیا


پشت پنجره ی آسمان شهری است که مردمانش به حرمت محبت ، به یکدیگر مهربانی

میکنند

گفتم دوستت دارم ....
گفت : چقدر؟
گفتم : بی نهایت
گفت : تا کی ؟
گفتم : دوست داشتن من تا ندارد ...!
خندید و گفت : تمام دوست داشتنهای دنیا یک "تا" دارد
گفتم : ولی تای من همان بی نهایت است
گفت : بی نهایت یعنی تا کی ؟
گفتم : بی نهایت یعنی "تا خدا هست دوستت دارم ...!"

وقتی میرفتی به چه می اندیشیدی که حتی اشکهایم را ندیدی؟

امشب سرد است و دلم بهانه ی تو را میگیرد ... کاش می امدی
و با وجودت شب سرد تنهایی هایم را گرما می بخشیدی ...

وقتی میرفتی دنیا با تمام عظمتش بر روی قلب شکسته ام سنگینی کرد ...

چه سخت است در انتظار کسی روزهایت را یکی پس از دیگری به عشق امدنش سپری کنی

که حتی او وجودت را لمس نمیکند ...

ثانیه های زندگیه من تکراری است و من از این ثانیه ها متنفرم ... ! زیرا این ثانیه ها

نبودنت و نداشتنت را به من یاداوری میکنند و من ازاین نبودنها و نداشتنهایی که بی تو

میگذرد خسته ام ...

روزی در تنهایی از خدایم پرسیدم : آیا آدم به خاطر عشقی که به حوا داشت سیب را از

درخت جدا کرد ؟
خدا گفت : آن عشق نبود ، هوس بود ...
اگر آدم معنای عشق را میدانست به حرمت عشقی که من به او داشتم و او را خلق کردم

بهشت من را به یک سیب برای حوا نمیفروخت...

یادته یه روز زیر بارون وقتی نگاهامون بهم گره خورد
خودتو انداختی توی بغلم و گفتی هیچ وقت تنهام نزار
من بهت خندیدم و گفتم وقتی با هم باشیم تنهایی معنا نداره
تو به من خیره شدی و گفتی دلت میلرزه از اینکه یه روزی بدون تو ، زیر بارون باشم ...
من دستات و محکم گرفتم و گفتم مطمئن باش هیچ وقت تنهات نمیزارم....

عشقم کاش اون روز دلت نمی لرزید
کاش الان زیر بارون به جای اینکه سنگ قبرتو نوازش میکردم دستاتو میگرفتم و میگفتم

خدایا عشقمو ااااااااااااااااااازم نگیر

خدایا هیچ وقت عاشقارو از همدیگه جدا نکن...


دوست دارم یک کلمه ساده و پیش پاافتاده ای نیست...!
یعنی به من اعتماد کن من هیچ وقت تنهایت نمیگزارم...!
اما افسوس که تو هیچ وقت معنی ان را ندانستی
و روزی هزاران بار با این کلمه مرا فریب میدادی
ومن هر روز هزاران بار به تو دل می سپردم
و نمیدانستم دوست دارم برای تو فقط یک واژه ای بیش نبود...

ساده میگم دوست دارم
چون از ریا بدم میاد
حقیقت و میگم عاشقتم
چون از تظاهر به عاشق بودن بدم میاد
هیچ وقت تنهات نمیزارم

چون طعم تلخ تنهایی رو چشیدم
هیچ وقت دلت و نمیشکنم
چون میدونم دل شکسته خریدار نداره
هیچ وقت نمیزارم اشکات بریزه روی گونه هات
چون دوست ندارم هیچ وقت چشماتو گریون ببینم
ولی یه چیزی ازت میخوام
ساده دوستم داشته باش
هیچ وقت تظاهر به اینکه عاشقم هستی نکن
هیچ وقت تنهام نزار
هیچ وقت دلمو نشکن
هیچ وقت گریه نکن چون از گریه ی تو چشمای منم بارونی میشی.
دوست دارم



 

 

+ نوشته شده در   24 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 22:55  توسط کیمیا 

.....

 

گفتم : لعنت بر شیطان...

شیطان ظاهر شد درحالی که لبخندی روی لب داشت

پرسیدم : چرا میخندی؟؟؟

پاسخ داد : از حماقت تو خنده ام میگیرد.

پرسیدم مگر چه کرده ام؟؟؟

گفت: مرا لعنت میکنی ، در حالی که هیچ بدی به تو نکرده ام...

با تعجب سوال کردم :

پس چرا زمین میخورم؟؟؟!!!؟؟؟

جواب داد :

نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای،

نفس تو هنوز وحشی است ، تورا زمین می زند...

پرسیدم پس تو چکاره ای؟؟؟

پاسخ داد :

هر وقت سواری آموختی،برای رم دادن اسب تو خواهم آمد.

فعلا برو سواری بیاموز...!!!

 

 

+ نوشته شده در   23 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 23:15  توسط کیمیا 

دردها

 

می گویند :

خوش به حالت ...

از وقتی رفته خم به ابرو نیاوردی ...

نمی دانند ، بعضی دردها کمر خم می کند نه ابرو !!

+ نوشته شده در   23 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 23:10  توسط کیمیا 

قهر کردن بهانه هست...

قـــهـــرها بـــهـــانــــه اســــت !!! کسی که دوستت دارد ...
برای ماندن در بین هزاران نقطه ی سیاه شب حتی اگر یک نقطه ی سپید بیابد
دلیلش می کند برای ماندن !!! و کسی که می خواهد برود ...
در سپیدی روز حتی اگر نقطه ای سیاه را هم نیابد
با انگشتش به گوشه ای اشاره می کند که انگار نقطه ای سیاه یافته !!!
کسی که رفتنی است بــــگــــذار بـــرود !

+ نوشته شده در   23 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 23:1  توسط کیمیا 

خلق زن...

 

داستان خلقت ×× زن ××
از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت.

فرشته‌ای ظاهر شد و گفت: “چرا این همه وقت صرف این یکی می‌فرمایید؟”
خداوند پاسخ داد:
“دستور کار او را دیده‌ای‌؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.”
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
“این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید.”
خداوند گفت :
“نمی شود!!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،
یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.”
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
“اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی.”
“بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده‌ام.
تصورش را هم نمی‌توانی بکنی که تا چه حد می‌تواند تحمل کند و زحمت بکشد.”
فرشته پرسید :
“فکر هم می‌تواند بکند؟”
خداوند پاسخ داد :
“نه تنها فکر می‌کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد.”
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
فرشته پرسید :
“اشک دیگر برای چیست؟”
خداوند گفت:
“اشک وسیله‌ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا‌امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش.”
فرشته متاثر شد:
“شما فکر همه چیز را کرده‌اید، چون زن‌ها واقعا حیرت انگیزند.”
زن‌ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می‌کنند.
همواره بچه‌ها را به دندان می‌کشند.
سختی‌ها را بهتر تحمل می‌کنند.
بار زندگی را به دوش می‌کشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می‌پراکنند.
وقتی خوشحالند گریه می‌کنند.
برای آنچه باور دارند می‌جنگند.
در مقابل بی‌عدالتی می‌ایستند.
وقتی مطمئن‌اند راه حل دیگری وجود دارد، نه را نمی‌پذیرند.
بدون قید و شرط دوست می‌دارند.
وقتی بچه‌هایشان به موفقیتی دست پیدا می‌کنند گریه می‌کنند.
وقتی می‌بینند همه از پا افتاده‌اند، قوی و پابرجا می‌مانند.
آنها می‌رانند، می‌پرند، راه می‌روند، می‌دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد
زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن و بوسیدن می‌تواند هر دل شکسته‌ای را التیام بخشد.
کار زن‌ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،
آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند. آنها شفقت و فکر نو می‌بخشند
زن‌ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.
خداوند گفت: “این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!”
فرشته پرسید: “چه عیبی؟”
خداوند گفت:
“قدر خودش را نمی داند . . .”

 

+ نوشته شده در   23 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 22:36  توسط کیمیا 

انتظار...

 

 ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ
ﺑﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﮑﻦ
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ،
ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ…
ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ...

+ نوشته شده در   23 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 22:7  توسط کیمیا 

یعنی میشه؟؟؟

 

 

یعنی می شود روزی برسه که بیایی مرا در اغوش بگیری ...

بخواهم گله کنم !بگویی هییییییس!همه کابوس ها تمام شدند ....

در گوشم بگویی برای همیشه مال من شدی....!



 

+ نوشته شده در   23 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 22:7  توسط کیمیا 

مرگ...

ﺳﻼﻡ ﻋﺸﻘﻢ ﺧﻮﺑﯽ؟


ﻣﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ ...


ﻋﺸﻘﻢ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ ﺑﺎﺷﻪ ؟؟

 


ﻭﺍﯾﺴﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﺮﺍ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺧﯿﺴﻪ . ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟؟


ﻮ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮔﺮﯾﺖ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ..


ﻋﺸﻘم...

 

 

ﻧﮑﻨﻪ ﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﻧﻪ ؟؟


ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻣﻨﻢ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻨﮓ,ﺷﺪﻩ ..


ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﺲ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ ..


ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﮐﻢ ﻣﺤﻠﯽ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﺪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﺕ

ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﯽ ﻣﺮﺍﻣﯽ ﻫﺎﺕ ﺩﺍﺭﯼ


ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﺑﺨﺸﯿﺪﻣﺖ


ﻭﻟﯽ ﻫﺮﭼﯽ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺗﻮ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﯼ ﻭ ﮔﻮﺷﯿﺖ

ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯼ ..


ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﻡ ﻗﺸﻨﮕﻪ ؟


ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﮑﺶ ﺭﻭ ﺳﻨﮕﻪ ﻗﺒﺮﻡ ﺗﺎ ﺁﺭﻭﻡﺷﻢ ..

 

ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺗﻮﺭﻭ

ﺑﺨﺸﯿﺪﻡ .......

 

 http://www.dornadl.ir/wp-content/uploads/2013/09/btowPjHl13kqWf0c.png

 

+ نوشته شده در   23 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 22:7  توسط کیمیا 

کنارم باش..

دوست دارم دستم به اونی که دوستش دارم برسه وبگیرمش،

کلی کتکش بزنم و

یهو وسط کتک بزنم زیر گریه و بگم:

 

آخه دیوونه! دلم واست تنگ میشه اینقدر از من دور نباش

 

+ نوشته شده در   23 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 22:7  توسط کیمیا 

قهرکنی...

یه عکس به نفرِ قبلیت هدیه کن

کآش فقط بودی ، وقتی بغـــض میکردم

بغلـم میکردی و میگفتی ، ببینــــم چِشــآتو

منـــو نیگــآ کُن

 

اگه گریــه کنی قهر میکنـم میرم ها!!!

 

+ نوشته شده در   23 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت 22:7  توسط کیمیا